سلامم سارا جونم خوبی بعد چندماه اومدم اما تو نیستی بیمعرفت
مگه قرار نزاشتیم با هم همیشه باشیم
چرا رفتی چرا ترکم کردی اخه من ه بهت گفتم
تنها بهت گفتم تو همه چیز منی دلم برا تنگ شده سارا خیلی تنهام بهت نیاز دارم
سارا جونم هرجا هستی خبر بهم بده منتظرتم نازنیننم .... سایه تو
tamom shooooooooooooooooooooooood
ey khadaaaaaaaaaa
saye
abji nazam kheyli delam barat tang mishe
in veb bedone to safa nadare
man dg post nemizaraaaaaaaaaaaaaaaaaam
man abgi mo mikhaaam
saye man
harja hasti khosh bash
toro be khoda miseparam
dg az emroz tanham
tanhaye tanha
dashtam barat ye matn amade mikardam ta bezaram
vali heyf kheyli dorit sakhte
dg tahamol nadaram
khodafez
:(((
دارد می تپد انگار دوباره دلم برای تو
و تو
در حاشیه پیاده رونظاره میکنی مرا
ازپشت دسته گلی که دست توست
خاطرات قشنگی می چینم
و باز به سوی من می آیی
غرق می شویم در ثانیه ها
و عابران می گویند
در نگاهی پر احساس محو شده اند.
♥هر كي اين پستو لايک كنه عاشقمه :)
♥لايک نكنه ديوونمه :)
♥كامنت بذاره دوسم داره :)
♥كپي كنه ميميره برام :)
حالا چ خاكي بر سرت ميریزی...
˙·٠•●♥ ŞΛŔΛ ♥●•٠·˙
مرد عجب موجودی ست...!
˙·٠•●♥ ŞΛŔΛ ♥●•٠·˙

با تمام غــــرور دختـــــرانه ام مینویسم:
گاهی دلـــــم برای صدای مردانـــــه ات،
"خانومـــــــم" گفتـــــن هایت
تنگــــــ میشود...
saye~
بار اول که دیدمش تو کوچه بود یه لباس گل گلی تنش بود
با موهای خرمایی
اومد طرفم و گفت :داداشی میای با هم بازی کنیم؟؟؟
بیا دیگه،،،،
از چشای نازش التماس میبارید ،خیلی کوچیک بودم اما دلم لرزید !
همون یه نگاه اول عاشقش شدم،
سه سال ازش بزرگتر بودم قبول کردم و باهاش بازی کردم !
سالها گذشت هر روز خودم مدرسه میبردمش!
آخرش گفت: تو بهترین داداش دنیایی!
داغون شدم که عشقم منو داداش صدا میزنه !
گذشت و گذشت شب عروسیش خودم راهیش کردم
ماشین خودم ماشین عروسیش بود ، خودم رانندش بودم !
خودم اشکاشو پاک کردم با چشمای گریون بازم گفت:
تو بهترین داداش دنیایی!!!
سالها گذشت که تصادف کرد و واسه همیشه رفت
و حتی یه بار نتونستم بهش بگم آخه دیونه من عاشقتم میمیرم برات،،،،،
چشمای تو همه دنیامه،،،،،
یه شب شوهرش دفتر خاطراتشو آورد به من داد
و اشکاشو پاک کرد و رفت
وقتی خوندمش مردم، نابود شدم ،
نوشته بود:
داداشی دوست داشتم عاشقت بودم ،اما میترسیدم بهت بگم میترسیدم
داداشی امیدوارم زود تر از تو بمیرم که اینو بخونی
داداشی بهم فش ندی،
داداشی ببخش عاشقتم،
داداشی همه آرزو هام تو بودی ...
SARA & SAYE
چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم
و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و…
منم اشک تو چشام جمع میشد .
صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .
قدش یه کم از من کوتاه تر بود .
وقتی می خواست بوسش کنم ..
چشماشو میبست ...
سرشو بالا می گرفت ...
لباشو غنچه می کرد ...
دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند .
من نگاش می کردم .
اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد .
تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ...
لبامو می ذاشتم روی لبش .
داغ بود .
وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود .
می سوختم .
همه تنم می سوخت .
دوست داشت لباشو گاز بگیرم .
من دلم نمیومد .
اون لبامو گاز می گرفت .
چشاش مثل یه چشمه زلال بود ..صاف و ساده …
وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ...
نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد .
شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد .
من هم موهاشو نوازش میکردم .
عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره .
شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود .
دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ...
لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید...
جاش که قرمز می شد می گفت :
هر وقت دلت برام تنگ شد...اینجا رو بوس کن .
منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم .
تا یک هفته جاش می موند .
معاشقه من و اون همیشه طولانی بود .
تموم زندگیمون معاشقه بود .
نقطه نقطه بدنش برام تازه گی داشت .
همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ...
میومد و روی پام میشست .
سینه هاش آروم بالا و پایین می رفت .
دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ...
می گفت : میدونی قلبم چی می گه ...
می گفتم : نه
می گفت : میگه لاو لاو ...لاو لاو …
بعد می خندید . می خندید ….
منم اشک تو چشام جمع می شد .
اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره .
وقتی لخت جلوم وامیستاد ..صدای قلبمو می شنیدم .
با شیطنت نگام می کرد .
پستی و بلندی های بدنش بی نظیر بود .
مثل مجسمه مرمر ونوس .
تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد .
مثل بچه ها .
قایم می شد .. جیغ می زد .. می پرید ...می خندید …
وقتی می گرفتمش گازم می گرفت .
بعد یهو آروم می شد .
به چشام نگاه می کرد .
اصلا حالی به حالیم می کرد .
دیوونه دیوونه …
چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو .
لباش همیشه شیرین بود .
مثل عسل …
بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم .
نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم .
می خواستم فقط نگاش کنم .
هیچ چیزبرام مهم نبود .
فقط اون …
من می دونستم (( بهار )) سرطان داره .
خودش نمی دونست .
نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم .
تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد .
بهار پژمرد .
هیچکس حال منو نمی فهمید .
دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم .
یه روز صبح از خواب بیدار شد ...
دستموگرفت ...
آروم برد روی قلبش....
گفت : می دونی قلبم چی می گه...
بعد چشاشو بست.
تنش سرد بود .
دستمو روی سینه اش فشار دادم .
هیچ تپشی نبود .
داد زدم : خدا …
بهارمرده بود .
من هیچی نفهمیدم .
ولو شدم رو زمین .
هیچی نفهمیدم .
هیچکس نمی فهمه من چی میگم .
هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه
هنوزم اشک توی چشام جمع می شه
هنوزم دیوونه ام.
خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم ....
به فکرتم....
به یادتم
زنده به انتظارتم ....
تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است...
لبهایش لرزش لبهایم را نوشید و دستانش ترس تنم را چید و نفسهایش
برگهای رنگین خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد...
˙·٠•●♥ ŞΛŔΛ ♥●•٠·˙
دختر يعني زيبايي
دختر يعني چايي آوردن واسه بابا
دختر يعني مهرباني
دختر يعني دنياي صورتي
دختر يعني با كلاسي
دختر يعني مادر مهربون
دختر يعني خريدن لباس هاي خوشگل
دختر يعني الماس زندگي
دختر يعني لطافت
دختر يعني فرشته
بايد مواظبش باشيم....
˙·٠•●♥ ŞΛŔΛ ♥●•٠·˙
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عشق دوتا ابجی و آدرس 2alone.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.